دکتری برای خواستگاری دختری رفت
ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مامانت به عروسی نیاید
آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت:
در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برا اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست
حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است
نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است
به نظرتان چکار کنم
استاد به او گفت:از تو خواسته ای دارم
به منزل برو و دست مامانت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی
و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد ولی با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود انجام داد
زیرا اولین بار بود که دستان مامانش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده وتماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید ، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی
من مادرم را به امروزم نمیفروشم
چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد
برچسب ها : عکس عاشقانه,مطالب عاشقانه,,
بــه سـلامتـی پـسـری کـه مـیـگه:
مـا از اونــاشیـم کــه :
فـشـن نـیسـتیـم.. .
بابامـون مـاشـیـن شـاسـی بـلنـد نـداره بـیایـم دنـبالـت... .
مـارکـ کـفشـمـون دیـگــه آخـرش کـفش مـلیــه... .
زیـر ابـروهـامـونـم بـدمـون مـیـاد نـخ کـنیـم کـه دختـر کُـش بـشیـم... .
مــارک تـی شـرتـمونـم هـم دیـگـه آخــرش یـا هنـدونـسـت یــا تـمسـاح... .
نــداریـم هـرشـب بـبریمـت بیـرون خـرجـت کـنیـم... .
ولـــــ ـــــی.!! . .
وقتــی میـگیــم دوسـتـت دارم
یعنـی دوسِـــ ــت دارم ... .
عروس :خودت بگو خلافت چیه؟
داماد :فقط ادامس زیاد میجوم.
آدامس !!!! حالا چرا آدامس میجوی ؟
بو سیگارو از بین میبره
مگه سیگار میکشی؟
اره بعد از عرق حال میده
مگه عرق میخوری؟
اره گیرایی تریاک رو زیاد میکنه
مگه تریاک میکشی؟
اره از بیکاری بهتره
مگه بیکاری؟
اره خوب همیشه که نمیشه دزدی کرد
مگه دزدی هم میکنی ؟
نه بعد اینکه از زندان اومدم بیرون دیگه دزدی نکردم .
مگه زندان بودی ؟
الکی فرستادنم اون تو . من که نکشتم طرف رو ...
بعضــــے وقتــــا سڪـــوتـــــ میڪنــے
چوטּ اینقدر رنجیدے ڪــہ نمــے خواے حرفـے بزنـے . . .
بعضــــے وقتــــا سڪـــوتـــــ میڪنــے
چوטּ واقعاً حرفـے واســہ گفتن ندارے . . .
گاه سڪـــوتـــــ یــہ اعتراضــہ . . .
گــاهــے هم انتظار . . .
اما بیشتر وقتــــا
سڪـــوتـــــ واســہ اینــہ ڪہ
هیچ ڪلمــہ اے نمـے تونــہ غمـے رو ڪــہ تو وجودت دارے،توصیف ڪنــہ . . .
- چندتا از دروغ های مشهورمون :